گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » علمای نصیحتگو و مدارا طلب!
علمای نصیحتگو و مدارا طلب!

علمای نصیحتگو و مدارا طلب!

عده کثیری ازعلمای دین گفته اند که دین همان نصیحت است و درست گفته اند.ماهیت اصلی دین اخلاق و معنویت است،اخلاق و معنویت جز با تدریس،توصیه و نصیحت قابل انتقال و تحقق پذیر نیستند.در امر اخلاقی و معنوی هیچگونه تحکم و الزامی در کار نیست،هیچگونه ضمانت اجرایی و الزامی در پی ندارند.فقط بر اراده و رضاییت خود شخص مبتنیست.اگر از فضای اخلاق مداری تیوریک و انتزاعی بیرون اییم و ماهیت وعظ و نصایح معنوی و اخلاقی را در رابطه تنگاتنگ واقعیت سیاسی تاریخی بنگریم با تناقض حل ناشدنی روبرو میگردیم.

این تناقض برخاسته از دیانت سیاسیست.در حالیکه دین مدعی احکام و کتگوریهای معنوی اخلاقی مستقل و فراگیر است که کلیت زندگی انسان مومن را احتوا میکند دین سیاسی این معنویت و اخلاق را تابع منافع سیاسی و منافع قدرت میسازد و دین و اخلاق را از استقلال و فراگیری اش فرو میکاهد.در رابطه ناسازگار دین و سیاست دین نه تنها استقلال عمل خود را از دست میدهد بلکه ماهیت اصلی ان نیز مسخ میگردد.در نتیجه فرمانبردار استان قدرت میشود.نهضتهای اسلامی حد اقل از صد سال به اینسو،اگر نگوییم از زمان استقرار خلافت تا امروز،ناظر بر اقتدار و قدرت سیاسی بوده است.هدف اصلی شان قبضه کردن قدرت سیاسی درقدم اول و بعد ترویج و اشاعه دین بوسیله قدرت.این میشود همان دین سرکاری و اجباری.از همین نقطه تناقض لاینحل دین و قدرت بوجود می اید چون هدف اصلی استقرار قدرت سیاسی متمرکز ،انحصاری و یکدست است بنابرین دین ازین مرحله به بعد میشود خدمتگذاردست به سینه توتالیتاریسم دینی.ازان به بعد وعظ ونصیت دینی و اخلاقی به مثابه شیوه های بر گزیده میشوند برای توجیه شرعی قدرت حاکم و خم کردن سرمردم در برابر قدرت.معنویت و اخلاق و نصایح اخلاقی دینی در چنین حکومتها و هرحکومت دیگرازبنیاد مسخ شده و به ضد خودش بدل میگردد.اسلام موجود در تمام کشور های اسلامی چه درگذشته تاریخی وچه امروز تابع اراده  قدرتهای سیاسی حاکم این کشورهاست،این نوع دیانت میشود دیانت نوکری درخدمت قدرت.ازین تناقض مولودات شوم دیگری نیزمتولد میگردند.اول اینکه هرقدرت سیاسی باب میل خودش قرایتی ازدین وشریعت رابرمیگزیند که به بهترین صورت اهداف سیاسی خودش رابراورده سازد.پس این منافع سیاسی گروهی،قومی،طبقاتی ونژادی وغیره است که نوع قرایت وایدیولوژی دینی رامعین میسازد.چون این منافع مبتنی بر قدرت و سلطه انحصاری گروه خاصیست با ماهیت اصلی و ذاتی دین در تناقض می افتند .در چنین موقعیتی دین و اخلاق رسالت و ماهیت خود را از دست میدهند زیرا دین و اخلاق مبتنی بر کتگوریها و احکام مستقل اند.وقتی از استقلال عمل افتادند بی اثر و بی محل میشوند.وعظ و نصیحتهای اخلاقی به قلقله های بیفایده،خسته کن و ملال اور بدل میگردند.حاکمان حاکم اند ضرورت به نصیحت ندارند و محکومان از همه امکانات رشد و اصلاح محرومند و جای فضایل اخلاقی این نکبت و زمینگیریست که بر انها مستولی گشته است.از هزارو چهارصد سال به اینسو واعظان و ناصحان بر سر منابر گلو پاره میکنند اما حاکمان و مردمان راه خود شان را میروند.این نوع نصایح و موعظه ها نمیتوانند صاحبان منافع قدرت را معتدل و منعطف سازند.تن دادن به این نصایح لازمه به رسمیت شناختن حقوق و خواسته های مردم و در نتیجه تمکین نمودن به اراده مردم است.چنین کاری رخنه در کاخ قدرت ایجاد میکند و انحصار را می شکند و این با اراده قدرت انحصاری  سازگاری ندارد.قدرت سیاسی خودش را هدف دانسته و همه امور دیگر را وسیله و ابزار خویش میخواهد.طالبان تمام ماهیت شان در انحصار طلبی،خشونت و لجاجت جاهلانه شان نهفته است ،اگر به اصلاح ان بپردازند مانند یخ در افتاب ذوب خواهند گشت.این را خود طالبان و هر قدرت توتالیتار دیگر نیک میدانند.

بنابرین هیچگونه وعظ و نصیحت اخلاقی و دینی در انها در نمیگیرد.بر اساس این دلایل اعزام هیاتی از علمای دینی از سوی سازمان همکاری کشور های اسلامی برای توصیه و موعظه طالبان برای راه اعتدال و مدارا در پیش گرفتن از انها بیهوده و بی اثر است.طالبان بقول فرانسویان نه به ایمان تن میدهند و نه به قانون،نه به خواسته های نوک زبانی دنیا.این گروه فقط با ابزار ارعاب و وحشت و خونخوارگی قدرت سیاسی را که متعلق به همه مردم است غصب نموده که محکومیت قاطع این کار شان کمترین عملیست که میتوان در برابر شان انجام داد.این نصایح و مواعظ از سوی این هیات عظام که با مجالس و تشریفات مصنوعی و تفننی دینی ظاهرا غلیظ  انجام میشود هیچگونه اثر مثبت و نتیجه ای در پی ندارد.این نصایح حتی از انتقاد های کاذبانه تبلیغاتی حامیان غربی طالبان هم بی اثر تر و بی محتوا تر خواهد بود زیرا این رفت و امد های تشریفاتی و رسانه ای جز برای فریب خدا و خلق نیست.این نوع ملاقاتها و تماسها حتی به این رژیم طاغی و یاغی اعتبار و ابرو درست میکند.اینرا همه باید بدانند که طالبان جز با همان ابزاری که به قدرت رسیده اند از اریکه قدرت تنزل نخواهند کرد.این مطلب شاید برای هر بچه مکتب امر بدیهی بنماید.گفته اند انکه با تبر به قدرت میرسد جز با تبر پایین نمی ایند.این نوع نصایح علاوه بر اینکه بی اثر و بی محل اند راه و سازکار نظام سیاسی هم نیستند.نظام سیاسی با معیار ها و موازین متناسب با خودش ایجاد و اصلاح میشود نه با چند تا نصیحت سطحی دینی و اخلاقی.منافع انحصاری قدرت و سلطه جویی نه تنها طالبان را رویاروی همه گروهها و احزاب سیاسی و مردم قرار میدهد بلکه انها را در تضاد با همه انواع قرایتهای دینی از سوی دیگران نیز قرار میدهد.هم قدرت سیاسی طالبان منحصر به قوم و قبیله خود شان است و هم قرایت دینی شان.طالبان با فرعونیت و شیفتگی قدرتی که دارند به هیات نصیحتگو خواهند گفت

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا