گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » رنج ِکفش ازشغل جاسوسی…
رنج ِکفش ازشغل جاسوسی…

رنج ِکفش ازشغل جاسوسی…

رنج ِ کفش از شغل جاسوسی صاحبش

اندکی جدا، جدا از شرح دردهای قلم و کفش خوانده ایم. اما باری، قلم با پرسشی ترحم آمیز، کفش را مخاطب قرار داد و پرسید:

ای کفش وقتی با قدم های کجرفتار همراهی نموده ای، کدامین را آزاردهنده یافته ای؟

میدانی که من تنها قلم نگر نیستم، بلکه قدم نگر نیز میباشم. در این همراهی ودیدار با انسانها، آزارهای بسیار دیده ام، اما حالا قدم های چهره یی را برتو بگویم که آزارش اندک نبوده است. وقتی که صاحب من، جاسوس شده است. آنهم جاسوس بیگانه.شاهد گامهای بوده ام که بالادستان، صاحبم را با خوشرویی، شیرین زبانی، دادن شیرینی، شربت و از همه کارآمدتر با نشان دادن گل اندامی زلف افشان؛ نخست خبرکش، خبرده و شاگردی نموده اند که در پهلوی درس وتحصیل، درسهای این فن ناشریف را نیز فرا بگیرد.گامهای صاحبم را دیده ام که از آن منظور فراگیری درس وتحصیل رفته است به سوی گزارش دهی. انسانی که برای دوست و همصنف و خانوادۀ خویش، از این شغل ناشریف هیچ نگفته است.

اگر آن صاحب بالا دست و دارندۀ زر و زور، از قوی ترها بود، خط و نشانی درازتر برای صاحب من کشیده است. وی را مستخدمی نپنداشته تا ساعتی در دست اش ببندد که آوازی را ضبط کند ویا درگوش من چنان وسیله یی را بگذارد. بلکه در روز مبادا، کلاهی برسرش نهاده و درجایکی بلند نشانده است که بلافد ودستور دهد. از این نمونه، من پایداران کجرفتار یا آن کلوخ های چشمداری را نگریسته ام با پالانی بر دوش. اما صاحب بالا، او را چنان تراشیده است که سنگی است مرمرین.حالا که از دیده گی های من پرسیدی واینکه کدامین را آزار دهنده تر یافته ام، بگویم که به عنوان کفش وشاهد قدم های این چنین صاحبانم، همواره گفته ام:

چه کرده ام که مرا پایمال غم کردی

چه اوفتاد که دست جفا برآوردی .

افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا