گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » روایتــــــــگـــر خونـــــیـــن دل، ســـر درنــقــــاب خـــاک نــهاد !
روایتــــــــگـــر خونـــــیـــن دل، ســـر درنــقــــاب خـــاک نــهاد !

روایتــــــــگـــر خونـــــیـــن دل، ســـر درنــقــــاب خـــاک نــهاد !

کسی که بخشی از رویداد های هفتم وهشتم ثور سال 1357 داخل اتاق بزرگ داخل ارگ را با چشمان بهت زده و فرورفته در اندوه نگریسته بود. کسی که سخنان و تصامیم لحظات بحران آمیز و سرنوشت ساز و فرارسیدۀ مرگ جمعی خانواده را شنیده بود؛ بیش از چهل و چهارسال دیگر زیست و با دل خونین با گذشته های غم آور خانواده گی اش به سر برد. تا آنجا که میدانیم روایت ها پیرامون وقایع ارگ، مرگ محمد داؤود وخانواده اش، بیشتر از سخنان راویان خارج محل تجمع خانوادۀ رئیس جمهور تأثیر پذیرفته است.

اما سالها پیش بانو گلالی، دیده گی ها وسخنانی را در میان نهاد که برگ دقیق و راستین از آن رویداد ها را آفرید. بربنیاد روایت وی، رئیس جمهور منزوی، فاقد امکان و توان مقاومت، در حالی که چهرۀ زردگونه و خاموش داشت در واپسین بار از دهلیز وارد اتاق بزرگ شد، بر کشته شده گان نگاهی غمگینانه انداخت، روی دو پسرکشته شده اش(عمر وخالد) را بوسید و برگشت. لحظات بعد، ویس داؤود با ابلاغ این تصمیم که تسلیم نمیشویم وکسی نباید زنده بماند، با سلاح در دست داشته از گشودن آتش بر زن و فرزندان خود آغاز کرد… کسانی هم فارغ از ساحۀ آتش و شتاب ویس زنده بماندند. بانو گلالی که هفت مرمی را در بطن داشت از آن جمله بود که دو مرمی را تا پایان زنده گی در بدن داشت. هنگامی که شرح غمبار این بانو از رویداد ها را میشنویم و از زنده گی محمد داؤود آگاهی داریم، این برداشت هم دست میدهد که شاید محمد داؤود پس از دوران کودکی، در طی زنده گی اش دوبار گریسته باشد. گریستن نخست با صدا و فریاد همراه با برادرش در محضر محمد نادرشاه پس از قتل پدر و گریستن دومی، پنهانی و خاموش، در سحرگاه هشتم ثور. آنگاه که دخترش شینکی را می بیند که پیشتر با تفنگچه به زنده گی پایان داده و تفنگچه هنوز در دهان اش جای داشت. برادرش محمد نعیم و پسرش عمر را می بیند که جان یاخته اند و کسان دیگر که شب پیش با آتش تبهکاران در خون افتاده بودند. لحظاتی که برای همچو افراد حکومتگر، فرصتی نمی گذارد که به مظالم پیشین خود در حق بیگناهان و به پهنۀ اشتباهات خود نظر اندازند. آری، روایت رویداد های حزین هم جسارت می خواهد. شرح رویداد از زبان بانو گلالی دارندۀ چنین جسارتی بود. جای تحسین و یاد آوری سترگ دارد که جناب داؤود ملکیار با رفتار و سلوک صمیمانه وفراهم آوری بخشی از تاریخ شفاهی که زحمت بسیاردیده و شناخته شده است، شرح رویداد را از زبان بانو گلالی ثبت کرده بود.

پ.ن: متن مفصل بعدتر انتشار می یابد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا