گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » شاه شجاع هم یک شاعر بود !
شاه شجاع هم یک شاعر بود !

شاه شجاع هم یک شاعر بود !

به کتابفروشی دانش واقع در جاده ده افغانان سری زدم وبه دنبال کتابی زیر عنوان Need Assessement & Capacity Building ” اصول نیازسنجی و ارتقای ظرفیت ” سر گردان میگشتم ناگاه چشمم به کتابی افتاد بنام ” دیوان شاه شجاع درانی ” که با مقدمه و تصحیح استاد عبد الغنی برزین مهر آذین بندی شده بود .همین شاه شجاع معروف . شاه شجاعی که در سیاست و تاریخ افغانستان نامش با ذلت ، مزدوری ، وطنفروشی ،خیانت ملی و تقدیم نمودن الماس کوه نور به رنجیت سنگ و غیره بد نامی ها گره خورده است . تقریبا یک ساعت مصروف ورق زدن دیوان شعرشاه شجاع شدم . واقعا تعجب نمودم . برای اولین بار است شنیدم که شاه شجاع هم یک شاعر بود . هیچ باورم نمیشد . واقعا باورم نمیشد که یک سیاست مدار خاین و وطنفروش چطور ممکن است که ادیب و شاعر باشد و ذوق هنری هم داشته باشد و به این پختگی شعر بسراید آن هم شعر دری . مخصوصا زمانی چشمم به این شعر زیبا که از آوان کودکی با آن آشنایی دارم و صد ها بارزمزمه آنرا شنیده ام افتاد ، بر تعجبم افزود . با این شعر آشنا بودم اما شاعرش را هرگز نمیشناختم :

مرغ سحر تو گم شوی , یار به این بهانه رفت

صبح دمید و روز شد یار شبینه خانه رفت

صبح دمید و روز شد یار به این بهانه رفت

شب که پس از هزار روز آن بت رشک مهر و ماه

شیشه به دست قدح به جیب آمده بود عذرخواه

مرغ سحر! تو گم شوی، یار به این بهانه رفتاما زمانی انسان با چهره هنری شاه شجاع آشنا میشود احساس میکند که با یک شخصیت حسابی ، ادیب و هنر دوست روبرو هست . شخصیتی که دربارش مجمع شعرا، ادبا و نثر نویسان ماهر و چیره دست بود و بطور منظم هر ماه دوبار مجلس شب نشینی بزم شعرو ادب بر پا مینمود و در جمع ادبا و هنر دوستان به انشاد شعر می پرداخت و از ادیبان زبان دری عاجزانه التماس میکرد که در اصلاح اشعار و آثارمنظوم و منثورش او را مدد و یاری رسانند.دلیل این دور ماندن ها از حقایق اینست که از صنف چهارم مکتب الی صنف دوازدهم و چهار سال دانشگاه در پوهنځی های ادبیات و علوم اجتماعی/ تاریخ ، شاگردان تنها با همان یک چهره ء سیاه شاه شجاع معرفت دارند. علاوتآ ، نشنیده ام که هیچ کانون علمی و ادبی تا به امروز چنین محفلی را برگزار نموده باشد که دران یادی از شعر و شاعری دوران شاه شجاع رفته باشد. مشکل اساسی ما افغانها اینست که در طول تاریخ در داوری و قضاوت ما نسبت به هر پدیده ، پای عقلانیت ما لنگیده وشکار افراط و تفریط شده ایم . و داوری ما نسبت به پدیده ها خیلی احساساتی بوده یا هر چیز را از عینک سیاه نگاه میکنیم و یا هم از عینک سفید. بنابرین ، هر چیز بنظر ما یا سیاه سیاه است و یا سفید سفید. در بین سیاه و سفید هیچ چیز دیگری را تشخیص داده نمیتوانیم و قوه تحلیل ما به صفر تقرب میکند . بنظر من این اصل در مورد شاه شجاع هم صادق است.واما ایرادات وشک و تردید هایی که در مورد دیوان شاه شجاع آقای چکاوک وارد نموده است ممکن است که معطوف برتعصب ویا بی خبری ازمتن دیوان مذکور باشد که به نوبه خود ازطرف ادبا و شعرا به آن پاسخ ارائه شده است .

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا