گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » ازگــــرمـی تنــــــور انــــتــــخابـــات تا به جنــــگ زرگـــریی هـــویت!
ازگــــرمـی تنــــــور انــــتــــخابـــات       تا به جنــــگ زرگـــریی هـــویت!

ازگــــرمـی تنــــــور انــــتــــخابـــات تا به جنــــگ زرگـــریی هـــویت!

آن یکی شیر است اندربادیه

وآن یکی شیر است اندر بادیه

آن یکی شیر است که آدم میخورد

وآن یکی شیر است که آدم می خورد

لطیف پدرام از منطق و آرامش سخن می گوید اما در عمل ؟

های ما عرض میکردیم  که به لحاظ خدا وبر آنچه که شما باوردارید  تنور انتخابات را با این زودی وبا چنین حرارت گرم نکنید که برای بیماران دالرعوارض خوبی ندارند ،  بیسواد جان ! به جان عزیز خودت همین شعار های ساختار شکن وبراندازمفتکی ای  که لطیف خان پدرام ازهمان دوران حضرت نوح پیامبری که برطوفان درکشتی معروف اش  زبان زد خاص وعام شده است سر میدهد از اینکه بر سر مردم دوباره کلاه بگذرد وخودرا قهرمان یکشبه معرفی کند چیزی دیگری هست ؟

وقتی که لطیف خان پدرام در یکی از شبهای مستی اش درحالیکه مدعی اخلاق و تمدن بوده در حالت نشه اینگونه اظهارات می فرمایند !

آیا لالا لطیف خان  پدرام باور دارد که درشرائط کنونی شمه ای از آن عملی خواهد شد ؟ بیچاره  این لالا لطیف خان پدرام  خوب میداند که  وقتی شعار چپ می دهند نه اینکه چپ نه میروند ، نخیر ..چپ هم میرود هکذا به راست ، یعنی راست هم میروند منتهای مراتب چپ میروند وزیر چتر شعاررفاه حال شهروندان عزیز و رفع تبعیض قومی یعنی فی الواقع بالا میروند و باز هم زیر چتر فریبنده  رفاه حال شهروندان و حل مسأله ملی پائین نزول می فرمائند ؛ خلاصه ء مطلب اینکه این  پدرام خان با شعارمبارزه با ستم ملی و قومی  آنقدر زحمت کشیده اند که وقتی بخواب میرود آسپ های را درخواب مبارک اش خطور میکنند  که بر نعل های شان اسمای نامأنوس خراسان حک زده شده اند . هرچند پیش از این به کرات و به انحای مختلف خدمت خواننده گان عزیز عرض کرده ایم  که اختیار دار این قلم ناقابل موسوم به عوام بیسواد فقط خود مان هستیم و هیچگاه التزام نداده ایم که وارد هربحثی شده ، نخود هر آشی بشویم اما بعضی وقتها وقتی می بینیم که  آثاراعتیاد بربیماریی مزمن  دالرمانند سرطان زبان ودهن آن هم در مرحله پایان کار دوره خدمت در پارلمان افغانستان سخنی و شعاری را از دهن و زبان بیمار اش بیرون می آورد و چندین مطلب پارادُکسیالی را که یکجا گفتن و به عنوان شعار های استراتیژیک بیان کردن اش  فقط از تشنه گان قدرت و ثروت ممکن است و آنرا به عنوان شعارهای انتخاباتی در یک بسته ناخالص طرح می کنند وتصور می فرمایند که همه عوام مرده اند و یا هم قلم های از آزاده گـــان به خواب رفتــه باشند ! فی المثل همین فرمائیشات آخری که در محضر چند تن از اذناب اش بیان فرمود و در حالیکه کُلاه  پاکول برسم تقلید از قهرمان ملی  شهید احمد شاه مسعود را بر سرداشت و در میان ده ها تن ازاذناب وهوادران اش که پرچم های حکومت زنده یاد استاد ربانی را دردست می چرخاند طی یک خطبه ای انتخاباتی گفت :

«…اینها خیال میکنند که با زور و بازو وفشار می شود این هویت ها را تحمیل بکنند بر مردم این امکان ناپذیر است .» لطیف خان  پدرام این چگواره مصنوعی بدخشی  که کلاه اش را برسم مبارزان نامور افغانستان و جهان برسر اش کج گذشته بود و در زندگی نامه اش عضویت در حزب دموکراتیک خلق افغانستان و ارگان نشراتی آن حزب حقیقت انقلاب ثور نیز به مشاهده میرسد هشدار داد و گفت : ما ایستاد هستیم این گردهم آئی ها این نشست ها و این موضع گیری ها نمایانگر اعلام یک مبارزه جدی است تا سرحد مبارزه مسلحانه ما سرتاسر شمال و شمال شرق را به پایگاه های مقاؤمت برای ایجاد یک خراسان – فدرالی – اسلامی تبدیل خواهیم کرد و مبارزه میکنیم . ….جالب آنجاست آقای پدرام  چگواره مصنوعی بدخشی  این سخنان را در حالی برزبان  می آورد که از مدت زیادی بدینسو مخالفین حکومت یا همان جنگجویان طالب و داعشی ها  برقسمت زیادی از زادگاه اش بدخشان و یاهم تخارکه آغا پدرام همین خطبه ء معروف ” شقشقیه و اعلام معرکه “ را از آن ولایات اعلام داشت با نیروهای حکومتی و خیزش های مردمی درجنگ وجدل اند . میگوئیم : پدرام جان ای که کلاه چگواره ای را بصورت جعلی  بر سر نموده ایی ! اگر براستی هم برادران عزیزی که شعار می دهند و به قول خودت این گردهم آئی ها را به پایگاه های مقاؤمت تبدیل می کنید و براستی هم یک خطبه داغ و بکر انتخاباتی نیست اصلأ چرا راه دور میروی ؟  بهتر آن است که نخست همین جای پایت بدخشان و تخار را از جنگجویان طالب و داعش و دیگر مخالفین آزاد سازید و بعد به فکرتأسیس امپراطوریی فدرالی  خراسان با وصف اسلامی بوده باشید ! دربرابر این گونه اظهارات گرم انتخاباتی  که حق طبیعی هرشهروند بوده و از لوازم اصلی وفطری  آزادی بیان پنداشته میشود

 مرشدی که پس از ظهوراش در شمشتوی دارالامان مشغول مصروف  من وسلوای استخباراتی است یا از همان آذوقه ای  که در کنجی و در طویله ای بنام پارلمان افغانستان اذنابی ازاین جامعه را معتاد بر آن ساخته است و آنرا نوش جان می فرمایند در یک روز گرم به مصداق ضرب المثل معروفی ” مسجد گرم گدا آسوده ” پس از یک تفحص و دقت کامل امنیتی  وارد یکی از مساجد شهرکابل  شد و درمیان نمازگزاران  تحقیرشده مسجد آغاز به خطبه و سخنرانی  نمود . و چنین آغاز کرد :برخی ها با بی شرمی ووقاهت میگویند من اسم افغان را قبول ندارم و نه هم افغانستان را !و آن تذکره هویت را نیز قبول ندارم که در آن از افغان ، افغانستان ذکری شده باشد .میگویند اسم افغانستان نیز باید به خراسان تبدیل شود …این مرشد نیز از مردم می خواهد که« باید انتخابات انجام گیرد ، شفاف باشد و عادلانه !هیچ افغان واجد شرائط باید از حق رأی دهی محروم نه شود ونظارت احزاب سیاسی بر تمامی پروسه انتخابات تضمین گردد تا که نتائج انتخابات برای همه قابل قبول باشد و مانند گذشته سبب جنجال ها نشود ….ما امروز فاقد یک  قدرت مرکزی هستیم ، نه پارلمان ما چنین مرجع است ، نه کابینه ! با تأسف که کابینه میان حریفان ودوگروه تقسیم شده است .حتی اگر بگوئیم که میان دوشخصیت تقسیم شده است مبالغه نه کرده ایم . ای کاش حکومت میان دو گروه و دو حزب و دوائتلاف ها تقسیم می شد …..»

ملاحظه فرمودید ؟ که استعمار چگونه برنامه تحقیر یک ملت سرافراز را طراحی نموده اند ؟ آیا میدانید که یکی از عوامل و میتودهای استعمارجدید برای استیلای ملت ها اغفال و براه انداختن« جنگ زرگری » است ؟ چه کسی نه می فهمند که حکومت افغانستان نه تنها برخاسته از اراده آزاد مردم نیست بلکه این کمیدی بر سرمیز منافع کشورهای شامل در ائتلاف جهانی ضد تروریزم طراحی و از سوی جان کری وزیر خارجه ایالات متحده امریکا و یان کوبیس نمائنده سرمنشی سازمان ملل متحد در افغانستان پس از تقلب های فروان باساس نقشه ء نصف لی و نصف لک میان دو جناح مافیائی در جامهء حکومت وحدت ملی افغانستان برای مدت دوسال با تعطیل و تعلیق فعال همان قانون اساسی ای که ازسوی مؤسسه رند امریکا طراحی شده بود به عنوان یک کمیدیی قرن حاضر اظهاروجود کرد.

این از نوادر قرن ماست که یکی از همین داروغه های دوجناح حکومت موسوم به وحدت ملی افغانستان  با استفاده از وضعیت آشفته ء مردم این کشورخود را به غلط سرقوماندان اعلای قوای مسلح اعم از نیروهای هوائی – زمینی و بحری !!! می خواند و بر منتخب بودن خود به عنوان رئیس جمهور متخب مردم  افغانستان نیز مباهات وفخرفروشی میکند  .

واقیعت این است که  وقتی یک درگیریی  در جامعه ای مانند افغانستان مطرح شد باید توجه کرد که آن درگیریی به یک خود آگاهی انسانی ویا  به قول سارتر با خود آگاهی اجتماعی مربوط است یا از جنس  بیهوده گی و یک جنگ زرگری است ؟  زیرا به راحتی  می بینیم که بسیاری از مسائل دست چندم وفرعی  را در ذهن بسیاری از مردم فقیر و تحقیر شده افغانستان چنان بزرگ و خطیر و تاریخی جلوه داده اند که در حساس ترین دوره ء ملت از هم گسیسته ما عده ای شعار های بلند بالا و بسیار بزرگ غیر منطقی  را به غلط برای فریب افکارعامه سر میدهند و دربرابر آن نیز بصورت یک معامله بسیار پیچیده شعار های مرشدانه سر میدهند . و بدین ترتیب ماهیت یک جنگ زرگری را در قرن حاضر به نمائیش میگذارند . چنانچه در روایات آمده است که در زمان‌های بسیار قدیم بعضی از طلافروشان با هم نقشه می‌کشیدند که مشتری‌های پولدار را بفریبند ،  این حیله به این صورت بود که هنگامی که فردی ثروتمند برای خریدن طلا به طلافروشی می‌رفت و جواهری گران‌ بهای  را انتخاب می‌کرد، صاحب طلافروشی ارزش آن جواهر را به دروغ به بالاترین قیمت به او می‌گفت. وقتی که حواس مشتری پرت می‌شد رو به شاگرش می‌کرد و با اشاره به او می‌فهماند که به طلا فروشی همسایه برود و از او بخواهد که به مغازه‌اش بیاید. سپس طلافروش همسایه به بهانه‌ی حال و احوال پرسی وارد مغازه‌ی او می‌شد ودربحث بین مشتری ودوستش شرکت می‌کرد.سپس نگاهی به خریدارمی‌کردومی‌گفت «اینجواهری که شما انتخاب کرده‌اید رامن به قیمت ارزانتری درمغازه‌ام دارم.همکارمن قیمت طلاهایش خیلی زیاد است.»

در این هنگام دعوایی ساختگی بین دو طلا فروش به وجود می‌آمد. در این دعوا طلافروشی که قیمت بالایی گفته بود به زرگر دومی می‌گفت: «تو به چه دلیلی مشتری من را می‌ بیراه می سازی  و اصلا چرا در بحث ما شرکت کردی؟» سپس طلافروش دومی به او می‌گفت که تو خیلی نامرد هستی که جواهراتت را به قیمت بالا به مردم می‌فروشی و این دور از انصاف است! خدا جای حق نشسته است و این پول‌ها خوردن ندارد! من خدا و پیغمبر می‌شناسم و اجازه نمی‌دهم که سر این بنده‌ی خدا را شیره بمالی.! بدین ترتیب دعوای سنگینی بین دو طلافروش برپا می‌شد و مشتری هم که از همه جا بی‌خبر بود، دست طلافروشی که قیمت ارزان‌تری گفته بود را می‌گرفت و می‌گفت: خواهش می‌کنم دعوا و بحث را تمام کنید. من از شما که ارزان‌تر می‌دهید خرید می‌کنم. سپس به مغازه‌اش می‌رفت و بدون اینکه کمی تخفیف بگیرد همان جواهر را می‌خرید.با این دسیسه، طلافروشان به سود خوبی دست پیدا کرده و با یکدیگر تقسیم می‌کردند. این داستان ازاین  بابت به عرض رسید که در شرائط امروزی و آنگاه که یکی ازقدیمی ترین  من وسلوی خواران سفره ای بیگانه ها  که همیشه از خراسان بزرگ – ستم حاکمیت ۲۵۰ ساله یک  قوم خاصی همچون شمشیر دموکلیس بر سر این مردم فقیر آویزان ساخته است و عند الضرورت ازین شمشیر بصورت ابزاری استفاده بعمل می آید در مقابل از سلاله مرشدان ظهور کرده  از کوه پایه های داعشی لغمان شریف که در دارالاماره شمشتوی واقع  دارالامان شهر کابل با چندین صد تن از گارد های مجهز به تجهیزات مدرن امنیتی و موتر های ضد گلوله وغیره خوراک وپوشاک  وظیفه می یابد تا به غلط ویا صحیح علیه این زرگر قیمت فروش جواهرات شعار دهند . ما که عوام باشیم از برادران عزیز که این چنین شعارهای مفتکی و برای یک هدف سرمیدهند تقاضا داریم حد اقل این را درنظر داشته باشند که از نام مردم سخن نگویند و شعار ندهند .! البته ما مجاز ومختاریم که بلافاصله بپرسیم کدام مردم ؟

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا