گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » یک قصـــه آخــــوندی
یک قصـــه آخــــوندی

یک قصـــه آخــــوندی

از مخالفت حضرت صاحب و حواریون اش در مورد قرارداد امنیتی با آمریکا که شنیدم این قصه به یادم آمد:

میگویند زمانیکه خارجی ها برای اولین بار قند خشتی را وارد بازار ایران کردند یکی از آخوند های با نفوذ را مقداری پول وعده کردند تا فتوا بدهد که مردم از قند خشتی بجای خرما استفاده کنند. آخوند فتوا صادر کرد و مردم هم شروع کردند به خریدن قند خشتی. بعد از مدتی که خارجی ها به وعده خود وفا نکردند و یا کمتر وفا کردند، آخوند هم قهر شد و دو باره فتوا داد، از مردم خواست تا از خوردن قند خشتی پرهیز کنند چون موادی که با ان مخلوط شده در اسلام حرام است.خارجی ها که بازار فروش شان ناگهان سقوط کرده بود دوباره با چند بکس پول نزد آخوند رفتند، ریش اش را بوسیدند و صدقه و قربان اش شدند تا یک کاری بکند.

آخوند هم بعد از آن که پول را گرفت طی یک فتوای جدید از مسلمانان خواست که میتوانند مانند گذشته از قند خشتی استفاده کنند به شرط آنکه اول آنرا در چای داخل کنند تا حلال شود و بعد از آن داخل دهن خود کنند. گفته میشود مردم ایران بعد از یک قرن هنوز قند را اول در چای فرو میبرند و بعد میخورند

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا