گـزیده اخبــار
خانه » اجتماعی » ظهورمجاهدین درشیوه کی کابل
ظهورمجاهدین درشیوه کی کابل

ظهورمجاهدین درشیوه کی کابل

قبل از آنکه به نوشتن این خاطره ها و کارنامه های خوب و زشت مجاهدین آغاز کنم منحیث یک مؤمن خداپرست، وطندوست و متعهد به اسلام و مبارز خستگی ناپذیر علیه تجاوز قشون سرخ صادقانه اقرار میکنم که قیام و جهاد مردم افغانستان علیه تجاوز شوروی سابق یک قیام برحق، دفاع از سرزمین و ارزش‌های دینی شان بود، دردا و حسرتا در کنار اینکه سرانجام آن قیام و جهاد چه شد و رهبران تشنه قدرت مجاهدین چه جفایی بخون شهدا و جهاد کردند و چطور بیگانگان و همسایه ها ما مردم افغانستان را برای رسیدن به اهداف شوم شان بحیث هیزم جنگ در آن جهاد استفاده کردند از شروع جهاد در بعضی مناطق افغانستان بعضی قوماندانان دست به اعمال غیر اسلامی و انسانی نیز زدند، از دزدی و غارت شروع تا تخریب زیربناهای کشور و هزاران اشتباه نابخشودنی دیگر، اما در بعضی نقاط کشور قوماندانان توانستند پای تجاوزگران روسی و غلامان شان را از مناطق تحت کنترول شان قطع کنند و مردم را از شر مظالم روس‌ها و غلامان شان نجات بدهند. شاید بعضی کوتاه نظران اعمال زشت بعضی قوماندانان را تبرئه نمایند از این دوستان سوال میکنم که فرق بین کشتار ناحق مردم کابل توسط طالبان و تخریب زیربناهای کشور توسط طالبان در بیست سال جمهوریت با کشتار ناحق مردم و تخریب زیربنا ها توسط مجاهدین زمان روس‌ها چه تفاوت داشت؟ به هر صورت، اینک چند خاطره از اشتباهات و عملکردهای منفی “تش په نامه مجاهدین” را در منطقه شیوکی به تحریر میگیرم:در منطقه شیوکی در آغاز جهاد افراد مسلح یا به اصطلاح مجاهدین حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمد نبی محمدی از آنطرف کوه ها از منطقه موسهی چهارآسیاب از طرف شب به شیوکی و قریجات همجوار می آمدند اولین جهاد شان حریق نمودن تعمیر مجهز لیسه شیوکی بود، متعاقب آن شفاخانه شیوکی را به آتش کشیدند. در منطقه شیوکی کسی بنام معلم رفیق که گفته میشد کمونیست بود زندگی داشت، مجاهدین اولین قتل را بنام اینکه معلم رفیق را هدف قرار داده اند یک جوان هم سن و سال و خیلی مشابه چهره معلم رفیق که از ولایت لغمان بود اما موقتآ در شیوکی می زیست هدف قرار دادند و به قتل رسانیدند، اما در همان شروع جهاد چند تن افراد مشکوک دستگاه امنیتی (کام/اکسا) حکومت وقت را نیز اعدام انقلابی کردند که گفته می‌شد افراد خطرناک و جاسوس بودند ، همینطور دو پسر جوان حاجی عبدالحق بنام های حلیم و صبور را نیز بیگناه به قتل رسانیدند. سال بعدی یعنی سال ۱۳۶۰ برج برق شیوکی را حریق کردند و منطقه را در تاریکی و ظلمت فروبردند.

چون در شروع جهاد منطقه شیوکی مجاهدین بومی یا مردم خود شیوکی شروع به جهاد مسلحانه نکرده بودند بنآ مجاهدین خارج از شیوکی از طرف شب به خانه های مردم یورش می‌بردند و از مردم عشر و ذکات به زور جمع میکردند، در حالیکه رهبران شان در پشاور میلیون‌ها دالر پول آعانه عرب و عجم، آمریکا و اروپا را بنام کمک به مجاهدین و مهاجرین دریافت می‌کردند.یکی از شب ها همین تفنگداران آنطرف کوه ها به خانه ما آمدند بنام اینکه ما چند برادر محصل پوهنتون بودیم و بنام اینکه ما متعلق و خوشبین به حزب اسلامی افغانستان هستیم پدرم را بنام عشر و زکات جریمه کردند.پسران مامای پدرم دهقان کار بودند و یک اسپ برای کشت و زراعت نگهداری کرده بودند، پسر خورد مامای پدرم غلام نبی نام داشت سخت طرفدار مجاهدین و جهاد بود، چون واقف بود که نگارنده توسط کمونیست ها زندانی شده بودم یگان وقت که با هم رو در رو میشدیم از من سوال میکرد که: نواسه عمه چه گپهاست؟ مجاهدین کدام ولسوالی ها و ولایات را فتح کردند؟ خیلی علاقه داشت تا از موفقیت های مجاهدین واقف شود، اما بعد از آنکه مجاهدین اسپ شانرا بنام اینکه کدام زخمی را پاکستان انتقال می‌دهند بردند و هرگز آن اسپ را دوباره نیاوردند چنان از مجاهدین نفرت پیدا کرد که دیگر هرگز از من در مورد پیشرویی و موفقیت مجاهدین سوال نمیکرد.همین تفنگداران آنطرف کوه ها یک خانم را بنام زن حاجی اکبر بعد از قتل به دریا انداختند، خواجه عبدالله را ترور کردند.در اوایل سال ۱۳۶۰ تفنگداران آنطرف کوه ها برج برق شیوکی را به آتش کشیدند که بعد از آتش کشیدن برج برق دیگر صدای آذان محمدی از لودسپیکر یا “بلندگوی” مسجد جامع شیوکی خاموش شد. چند ماه بعد زمانیکه گروپهای مجاهدین خود مردم شیوکی فعال شد مردم عام از مجاهدین اجازه اعمار مجدد برج برق را گرفتند و چون پدرم یکی از متنفذین تحصیلکرده منطقه بود از پدرم خواهش کردند تا رهبری این وظیفه خطیر را به عهده بگیرد و عریضه مردم جهت اعمار مجدد برج برق را با چند تن ریش سفید دیگر به شهرستان یا ولسوالی بگرامی ببرد تا حکومت برج برق را دوباره اعمار و فعال بسازد، بعد از شش ماه سعی و تلاش پدرم با چند تن محاسن سفید دیگر برج برق دوباره اعمار و فعال شد و قریه شیوکی دوباره روشن و صدای آذان محمدی از بلندگوی مسجد به سمع مردم رسید. هیچ فراموش نمیکنم روزیکه برق دوباره خانه های مردم را روشن کرد یکتعداد مردم بجای تشکری از پدرم شعار دادند که: زنده باد صوفی خیرالله، صوفی خیر الله اول نمره!صوفی خیرالله یکی از محاسن سفیدان شیوکی بود که در جوانی شغل گلکاری داشت و آدم بیسواد بود که در ترکیب ریش سفیدان با پدرم و چند تن دیگر عرایض مردم را برای اعمار مجدد برج برق شیوکی به مسؤلین وقت تقدیم و تعقیب نموده بودند، برج برق در مدت چندین ماه تلاش مجددآ اعمار شد دردا و حسرتا که بعد از چند ماه دوباره به گفته ما مجاهدین کرام، به گفته کمونیستها “اشرار نابکار” و به گفته روس‌ها (باسمچی ها) ویران گردید و تا آمدن قوت های ناتو و رویکار آمدن حکومت کرزی مردم در تاریکی زندگی می‌کردند، در وقت حکومت کرزی توسط پول های گدایی و “گرویی کشور” بار سوم فعال و به بهره برداری سپرده شد.خاطرت به یغما بردن گاو های زراعتی فارم تحقیقاتی بنیحصار و هزاران قطعه مرغ تخمی فارم تحقیقاتی بگرامی را در خاطرات بعدی این کتاب مطالعه نماید، اما قبل از نوشتن آن خاطرات تلخ چند خاطره از جهاد واقعی و شاهکاری های مجاهدین واقعی منطقه شیوکی در خاطره بعدی این کتاب تحریر خواهد شد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا